سنت پرست

از این بخش کتاب خوشم اومد. نوشتم برای خودم روی کاغذ و گفتم بذارمش تو بلاگم بد نیست. با باقی چیزاش کاری ندارم….

 

احتراز از تحول و تکاپو و تاکید بر سیر و سلوک نیاکان و به عبارت دیگر پرستش بی قید و شرط سنن که عرفا «کهنه پرستی» یا «ارتجاع» خوانده می شود، جامعه را به رکود و سکون و انحطاط میکشد. بنابراین «سنت پرستی» یکی از امراض خطرناک اجتماعی است که قرون متمادی پیکر اجتماع را دچار لطمه و سکته ساخته و به قاطبه مردمان مخصوصا پیشروان و نوخواهان زیانهای بیشمار رسانیده است.

این بیماری مانند هر بیماری اجتماعی دیگر مولود عوامل گوناگونای است . با این وصف به نظر ، میتوان همه این عوامل را در بازپسین تحلیل به دو عامل اساسی تحویل کرد: عامل اول احتیاج ععمومی بشر است به ثبات و آرامش، عامل دوم مصلحت خداوندان زور و زر است.

بی آنکه چون افلاطون، سواد اعظم اجتماع را «گوسفند» بنامیم و جامعه را نیازمند طبقه ممتاز «شبانان» بدانیم، باور داریم که از پیدایش بشر تا عصر حاضر اکثر افراد هرجامعه بدلایل چندی از دانش بی نصیب مانده و به جهل و بی خبری عمر گذاشته اند. این نکته نیز روشن است که فرد جاهل، بنده ی بی اراده ی عادت و تقلید است و گوسفندوار از راهی میرود که در آغاز پیموده است. در آغاز هم راهی را برگزیده است که دیگران -اکثریت جامعه- پیش گرفته و رفته اند. این راه، چه هموار و مستقیم و «اقصر فاصله» باشد چه نباشد، همچنان مطلوب جماعت میماند. زیرا اینان به خواست خود طی طریق نمی کنند، بلکه به انگیزه عادت و تقلید ، در پی دیگران روانه می شوند و از تنها روی و تازه جویی می پرهیزند.

داستان انسان سنت پرست، سرگذشت کشتی شکستگانی را می ماند که در دریای بیکران ساحل نجاتی نمی بینند. پس چندان به نگرانی و بیم می افتند که نسنجیده و کورکورانه به تقلید یکدیگر، حتی به تقلید آنانی که طعمه دریا شدند، به هر تخته پاره سست و فرسوده ای چنگ می زند و از جستجوی راه حقیقی نجات و نیل به ساحل مراد غفلت می ورزند. از این رو نه تنها به دریانوردان دلیر و هوشیاری که به نجاتشان می شتابند، رو نمی آورند بلکه قصدجان آنان را نیز می کنند.

در اجتماعات بشری ،سنت های عتیق ، بتهای کهن و به زبان جامعه شناسان «تابوها» در حکمم همان تخته پاره است در دریا آزاداندیشان و روشن بینان نیز همانند دریانوردان بی باک و فداکارند.

روسو: هیچ زورمندی نمی تواند همیشه از مخالفت و طغیان مردم مصون بماند و حکومت خود و اخلاف خود را کامل تامین کند. مگر اینکه «زور» عریان نامشروع را لباس «قانون» بپوشاند و به صورت «حق» در آورد. بسیاری مردمان به سختی تسلیم زور می شوند، اما تقریبا همه کس با خضوع و خشوع به نوع حق – حقی که باطنا به سود اقویاست – گردن می دهد. از این رو ستمگران به مرور ایام زورگویی خود را «حق» و «قانون» تلقی میکنند.

 «در آستانه رستاخیز رسالهای در باب دینامیسم تاریخ» امیرحسین آریان پور

بیان دیدگاه