پایان خوش دوران دانشجویی

پاتوق همیشگی بعد از پیچش همیشگی. دانشگاه یعنی این!

با همه خاطرات تلخ و شیرینش چهارسال شیرین عمرمون رفت.

امروز بعد از یک سال بالاخره رفتم سراغ کارای فارغ التحصیلی، البته هفته پیش اقدام کرده بودم که سر گُم شدن پروندم تو بایگانی کارم به تعویق افتاد و بعد چند روز امروز رفتم که دیگه این خان آخرو شاخشو بشکونم و به زورم که شده مدرکه رو بگیرم. ینی کلا دانشگاه رفتن یه مصیبته فارغ شدنم ازش یه مکافات دیگه ایه! از همه بدتر پولی که اون اوایل بهمون تخفیف دادن و ازمون پس گرفتن! ما که جوونی نکردیم، دانشجوی واقعی هم که نبودیم(بیشتر حکم قُلکی رو داشتیم که با پاس کاری به هربخشی رقمی رسوند،خدا بده برکت) حالا از اینجا به بعدشم مسلما آدم درست حسابی از آب درنمیایم و مفید واقع نمیشیم(دروغ چرا!؟)

میخوام با خودم روراست باشم، غرورو بذارم کنار. واقعیتش اتفاقایی که این یکی دوساله اخیر افتاد زندگی من رو به کل عوض کرد، نگاهم رو به زندگی و جامعه صد و هشتاد درجه تغییر داد. امیدوارم نه مثل سابق که بهتر از اون بتونم اینبار راه درست رو از نادرست تشخیص بدم و اونی بشم که به ایده آلم حداقل کمی نزدیکتر باشه. 🙂

3 پاسخ به “پایان خوش دوران دانشجویی

  1. يک چند به کودکي به استاد شديم
    يک چند به استادي خود شاد شديم
    پايان سخن شنو که ما را چه رسيد
    از خاک بر آمديم و بر خاک شديم

بیان دیدگاه